تروريست ها، آنها و ما
ارسالي صميمي ارسالي صميمي



*جنگ با تروريسم شکست خورده است و خود به يک مکانيسم جهنمی توليد تروريست تبديل شده است. و ما ميان دو تيغه اين قيچی قيمه قيمه می شويم. نه فقط به صورت پيکرهای خونين در گراند زرو، در ايستگاه قطاردر اسپانيا، در آن ساحل توريستی در اندونزي، در ايستگاه های اتوبوس و قطار لندن، در خيابان های بغداد... بلکه در همه جا، و در اين جا - در ايران، زير پتک جماران.


پيام مرگ و نا اميدی به مرکز لندن آمد. پيامی شبيه پيام اسامه بن لادن و القاعده. پيامی که در آن انسان از چهره انسانی تهی شده و کودک شيرخواره، پيرصدساله، و زن حامله هم ياد جراحت پذير بودن انسان و نياز به همبستگی بشری را در آن زنده نمی کند، پيامی کينه توازانه که بی گناه را به جرمی که ديگران مرتکب شده اند، به آتش انتقام می سوزاند تا از جهان جهنمی بسازد که خود در آن دست و پا می زند. اما القاعده؟ کارشناسان گفته اند - و با درجه اطمينان بالا - که ,سازمان القاعده, وجود ندارد. منظورشان آن سازمان است که در شبکه های رسمی گزارش می شود: آن سازمان عظيم جهانی با يک رهبری مرموز در پيچ و خم کوه هايی تسخير ناپذير که پلاتفرم مرگ و نابودی را در اختيار شاخه هايی فرمانبر و تحت هدايت سرداران وحشت مثل زرقاوی ميگذارد تا طبق دستور به اجرا بگذارند. کارشناسان می گويند چنين سازمانی وجود ندارد و تصور وجود آن اگر جزيی از طرح برنامه ريزی شده برای پيش برد جنگ با ترور نباشد، محصول تخيل است. اما القاعده ی ديگری دقيقه به دقيقه، ثانيه به ثانيه ساخته می شود. رابرت فيسک، روزنامه نگار انگليسي، در آخرين مقاله خود در ماه ژوئن امسال نوشت ما بايد به پيام بن لادن گوش می داديم. لشکر همسرايان با قدرت فرياد برآوردند:چي؟! شايد بايد در ويرانه های برج های دوقلو براجساد سوخته شده ی انسان ها می ايستاديم و می گفتيم حق با توست اسامه. چه افترايی به اين انسان شريف که در کنار معدود همکاراني، با دليری ايستاده و حرمت روزنامه نگاری معاصر را حفظ می کند. آن پيام بن لادن که فيسک می گويد ما ? منظورش رهبران جنگ با ترور است اما می گويد ما تا از مسووليت خود به عنوان يک شهروند دموکراسی غربی شانه خالی نکرده باشد - بايد به آن گوش ميداديم چه بود؟ جرج بوش در سخنرانی ماه ژوئن خود خطاب به مردم آمريکا جوهر آن پيام را اين بار از جانب خود تماما بازخوانی کرد. جرج بوش گفت تروريست های عراقی که مردان، زنان و کودکان بی گناه را در خيابان های بغداد می کشند پيروان همان ايدئولوژی جنايتکارانه ای هستند که جان شهروندان آمريکايی را در 11 سپتامبر گرفتند. و فيسک می گويد: هان! پس اين ديگر رژيم صدام نيست که مسوول جنايات است، اين شورشيان پسا صدامی هستند که به ايدئولوژی القاعده گرويده اند. و اين، پاسخ مثبت به همان دعوتی است که بن لادن در آخرين پيام ويديويی خود در فوريه 2003 داده بود. او گفته بود: مهم نيست که صدام و حزب بعث از حمله جان سالم به در ببرند يا نه، اما عليرغم اين که ما صدام و بعثی ها را کافر ميدانيم، شرايط ايجاب می کند به موازات هم با لشگرکشان صليبی بجنگيم. صدام و حزب بعث در هم شکستند، اما شورشيان در شرايطی قرار گرفتند که در ايدئولوژی القاعده تصويری از خواسته های خود را ديدند و به آن گرويدند. جرج بوش اين پيام را گرفت ولی بسيار دير. اين بود نکته ای که فيسک بر آن انگشت گذاشته بود. جنگ با ترور تروريست آفريده بود.
در جهان شرايطی ايجاد کرده اند که هر روزو هر دقيقه در هر ,چهارجهان,، از زاغه های اندونزی و سومالی گرفته تا حاشيه شهرهای بزرگ لندن و پاريس يک نفر يا چند نفر به دعوت بن لادن لبيک می گويند. نشريه اکونوميست چندی پيش نتايج تحقيقی پيرامون چگونگی رشد بنياد گرايی در ميان جوانان مسلمان انگلستان را منتشر کرده بود. از آن تحليل اين طور دريافت می شد که پليس امنيتی انگلستان به اين نتيجه رسيده که اين مساجد انگليس نيستند که آشيانه ی پرورش تروريست ها هستند. آخوندها و شيوخ اداره کننده اين مساجد به اندازه کافی در چارچوب جامعه مدنی موجود منافع دارند که بتوانند و بخواهند در چارچوب های قانونی و نظم موجوداز آن دفاع کنند. اما در ميان جمعيتی که پس از شنيدن موعظه های آن ها از مساجد خارج می شوند، هميشه چهره های ناراضي، قانع نشده و سرخورده ای هستند که بيشتر از حاشيه های فقر زده آمده اند. و هميشه کسان ديگری هستند که در جستجوی آن ها بر می آيند تا آن ايدئولوژی را که کينه سرخورده آن ها را با برافروختن آتش انتقام ارضا ميکند، در گوش شان بخوانند. حاشيه ها ی فقر زده و گرفتار تبعيض نژادی يکی از مراکز سرباز گيری برای اين ايدئولوژی و سياست وحشت زاهستند. و مبارزه با حاشيه نشينی و تبعيض، کار پليس اسکاتلند يارد يا پليس مخفی نيست. نظم نوين ما اين حاشيه ها را هرروز بازسازی می کند و کار پليس و دستگاه امنيتی حفاظت از اين نظم با همين کارکرد است. اما نيروی تروريسم فقط از حاشيه ها نمی آيد. همه می دانند که در ميان تروريست ها چقدر جوان تحصيل کرده از طبقه متوسط و يا مرفه وجود دارد. نظم نوين جهانی چه کرده است که جوانانی دانش آموخته و پرورش يافته ی بهترين تاسيسات جامعه متمدن و حتی برخوردار از بهترين امکانات آن، می توانند خود را با بن لادن قشری و متعصب و قرون وسطايی و تهی شده از روح انسانی هم هويت ببينند؟ نظمی که در باره ی همه چيز آشکارا دروغ می گويد و پيشرفته ترين نهادها و تاسيسات دموکراتيک را در برابر دروغ ناتوان می کند، نظمی که پيشرفته ترين صنعت اطلاعاتی را در خدمت محروميت مردم از اطلاعات به کار می گيرد، نظمی که به نام تاسيس دموکراسی جنگ بر پا می کند، ويران می کند و می کشد؛ نظمی که شکاف فقير و غنی و آلوده کردن زمين را به نام توسعه و ترقی افزايش می دهد، نظمی که چهل سال مداوم است به يک کشور کوچک اجازه ميدهد تمام قطعنامه های سازمان ملل را با گردن کلفتی زير پا بگذارد و بی مجازاتی و حتی بی اعتراضی در خارج و داخل مرزهای خود دست به ترورهای دولتی وکشتارجمعی کودک و زن و مرد بزند و حتی حيوانات باغ وحش و مريض های بيمارستان و مزرعه و چاه آب راهم به توپ ببندد، نظمی که حتی حق اعتراض مدنی به سياست های خود را ممنوع کرده و تظاهرات مسالمت آميز جوانان با وجدان را عليه بی عدالتی های جهان با گازاشک آور، دستگيري، زندان و حتی مرگ پاسخ ميدهد، نظمی که حتی ديگر به ما اجازه نمی دهد با زبان خودمان از نابرابری ها و ستم ها شکوه کنيم کنيم و لباس ما را پوشيده و به رنگ ما در آمده و نمايش مبارزه با فقرو بی عدالتی به رهبری فقيرسازان ظالم راه می اندازد، نظمی که روزنامه نگار و نويسنده و هنرمند حقيقت گو را مجازات می کند ودر قرنطينه ميگذارد و به چاپلوسان و مزدبگيران هم جهت باد پاداش می دهد، نظمی که يک دنيای اورولی [Orwell] ساخته که در آن ,برادر بزرگ,قاعده ها را ديکته و برابرترها را تعيين می کند -- و بدتر از همه ی اين ها نظمی که همه مخالفين و منتقدين خود را بيخ ديوار می گذارد و فرمان ميدهد يا با من يا با بن لادن... در چنين نظمی هميشه کسانی پيدا می شوند که از فرط نااميدی و ياس، از فرط خشم و کينه، از رنج حس تحقير شدگی و برای فرار از ,هيچ, بودن وبرای به زانو در نيامدن می ايستند و می گويند همان هستم که تو می گويی و با او می جنگی: بن لادن. همان هستم که تو از او می ترسی و در هر سخنرانی نامش را صد بار تکرار می کنی: تروريست. خدا نمی توانم باشم، شيطان چه؟ بهشت نمی توانم بسازم، جهنم چه؟ حقم را نمی توانم بگيرم، انتقام چه؟... جنگ با تروريسم شکست خورده است و خود به يک مکانيسم جهنمی توليد تروريست تبديل شده است. و ما ميان دو تيغه اين قيچی قيمه قيمه می شويم. نه فقط به صورت پيکرهای خونين در گراند زرو، در ايستگاه قطاردر اسپانيا، در آن ساحل توريستی در اندونزي، در ايستگاه های اتوبوس و قطار لندن، در خيابان های بغداد... بلکه در همه جا، و در اين جا - در ايران، زير پتک جماران. وگرنه چرا جماران اين چنين گستاخ بر ما می تازد؟ به چه چيزش می نازد؟ به رضايت ملت از دولت اسلامي؟ حاشا!!
ملت راضی باشد به اقتصادی که اين دولت سازمان داده و اين همه ويراني، نا برابري،بيکاري، تن فروشي، کليه فروشي، کارتن خوابي، کودک خياباني، معتاد، و پديده ی فجيع اجاره دادن تن زن به نام صيغه آفريده است؟ حاشا!! ..راضی باشد به سياست زورو شکنجه و زندان و خفقان و سانسور وسنگسار واعدام و قتل زنجيره ای و قتل دسته جمعی زندانيان ؟ حاشا!! ..راضی باشد به زن ستيزی و ملت سيتزی و تحقير پيروان همه مذاهب و تهاجم فرهنگی به ملت و وقيحانه دوربين گذاشتن بر اتاق خواب مردم و حتی نظاره کردن پيکر عريان زن ومرد در تختخواب های شان و بعد با چادر و چاقچور به حجله بردن زن و مرد در پرده های سينمای اسلامي؟ حاشا!! ..راضی باشد به اين همه آشوب آفرينی در سياست خارجی و ايران را در دهانه ی توپ ها و زير تهديد بمب ها به انتظار نشاندن و کشور را به لبه پرتگاه پاره پاره شدن کشاندن؟ حاشا!! ..راضی باشد به تن دادن به قيمومت گوسفند وار به ولي؟ حاشا!! نه اين رژيم ديگر هيچ دارايی ندارد که به آن بنازد و با اتکاء بر آن بر ما بتازد. چنته اش را با کمک جنايت ديگران پر می کند و سمبه اش از شکست جنگ جهان خوارانه با ترور پرزور شده است. از کشته های پشته شده ی آمريکا ست که برای خود سرمايه می اندوزد. جنايتکاران هر دو طرف جنايت می کنند و از جنايت هم تغذيه می کنند. و حالا در انتخابات شان لافزنی می کنند که حريف را شکست داده اند. کدام حريف را شکست داده اند؟ ما را؟ نه! ,آنها, را! آن طرف جنگ تروريستی جهانی را، ولشکرانقلاب مخملی اش را در ايران. ,آنها, به خود وعده داده بودند انتخابات رقيب شان را به انقلاب مخملی تبديل کنند. ,اينها, با انقلاب سوم شان پاسخ ,آنها, را دادند و لشکر انقلاب مخملی را پريشان و پراکنده به عزا نشاندند. و حالا ,آنها, منتظر شکست انقلاب سوم ,اينها, هستند تا بار ديگر مثل مار سر از سوراخ بيرون کنند و عربده بکشند. بی اعتنا به بهايی که مردم ايران بابت اين جنگ منحرف می دهند. ما شکست نخورده ايم، شکست و پيروزی هيچکدام شان شکست و پيروزی ما نيست. و جنگ آن ها باهم جنگ ما نيست. ما شکست نخورده ايم، اما پيروز هم نشده ايم. پيروزی ما، مثل پيروزی همه مردم جهان در پيروزی بر اين جنگ تروريستی است. در پيروزی تلاش برای ساختن دمکراسي، در نفی هر نوع سلطه داخلی و خارجی و نجات حق مردم بر تعيين سرنوشت خودشان از دست راهزنان داخلی و خارجی و بدست آوردن دمکراسي، در موفقيت برای ساختن جامعه ای انسانی تر. و ما مردم ايران بيش از هر کشور ديگر اکنون اين شانس را داريم که در اين راه پيش برويم. ما نه نفعی در سلطه بر ديگران و برپا کردن جنگ ها و غارت و جهانخواری داريم، و نه ديگر پيام کريه بن لادن در گوش ايرانی خريدار دارد. رنج هايی که برده ايم اين فرصت را برای ما فراهم کرده است که به بهشتی که بنياد گرايان عيسوی و مسلمان وعده می دهند باور نداشته باشيم و آرزوی گريز از جهنمی را که بر پا کرده اند در دل بپرورانيم. فقط بايد از اين فرصت استفاده کنيم. فقط بايد اراده ی استفاده از اين فرصت را داشته باشيم. مرهمی نمی توانيم بر دل شکسته و زخم خورده ی مجروحان و بازماندگان قربانيان بی گناه ملتی بگذاريم که يکی از بزرگ ترين و با شکوه ترين تظاهرات ها عليه جنگ با ترورو حمله به عراق را سازمان داد و اکنون خود به قهر تروريست هايی گرفتار آمده است که جنگ جهان خوارانه به طور انبوه توليد می کند. مرهمی وجود ندارد. اما ما اگر هردو طرف اين جنگ نحس را محکوم کنيم واز فرصت استثنايی مان استفاده کرده و به تلاش مستقل خودمان برای رهايی از سلطه جماران و جلوگيری از مداخله ی جهانخواران که دو طرف اين جنگ هستند يا با آن خويشاوندی دارند ادامه دهيم، به تمايلات ملتی احترام گذاشته ايم که در سازمان دادن با ارزش ترين جنبش های مدنی معاصر- در مبارزه با جنگ، در مبارزه با روابط نابرابر و سلطه گرانه ی حاکم بر جهان، در دفاع از محيط زيست بشر، در دفاع از حقوق زنان، در کمک به قربانيان جنگ، در کمک به کشورهای فقير، در همبستگی جوانان جهان و در ادعای حق خيابان - مرکز نمايش قدرت مردم - بر کاخ های رياست، سهم عمده ای دارند.
برگرفته از سايت روشنگری
July 18th, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسایل بین المللی